پایتخت سقوط کرده است.
تارین از سریر سایهی خود بر راوکا حکم میراند. اکنون سرنوشت ملت در دستان خورشیدخوانی درهمشکسته، ردیابی سرافکنده و بازماندگان ارتشی جادویی است.
در اعماق شبکهی کهن نقبها و غارها، آلینای تضعیفشده باید تن به حمایت مشکوک آپارات و متعصبانی بدهد که او را در جایگاه قدیسی میپرستند. اما او خیال دیگری در سر دارد. نقشهی شکار مرغ آتش گریزان را میکشد و امیدوار است شاهزادهای یاغی همچنان زنده باشد.
آلینا که همراه مَل برای یافتن آخرینِ فزونسازهای موروزوا میشتابد، باید اتحادهای تازهای بسازد و رقابتهای قدیمی را کنار بگذارد؛ اما همان هنگام که کمکم از رازهای تارین پرده برمیدارد، گذشتهای را فاش میکند که تا ابد ادراک او از پیوند میانشان و قدرت خود را دگرگون خواهد ساخت. مرغ آتش تنها چیزی است که میان راوکا و ویرانی ایستاده… و تصاحب آن ممکن است برای آلینا به بهای همان آیندهای تمام بشود که برای آن میجنگد.
جلد سوم به نام “ruin and rising” یا همون “تباهی و خیزش” هم مثل دو جلد قبلی سه گانه گریشا، یه کتاب خوب بودن که ارزش وقتی که براش میذارید رو داره.
این کتاب هم با امتیاز گودریدز بالای ۴ و حدود ۴۰ هزار ریویو، نشون داد لی باردوگو واقعا نویسنده تواناییه.
این مجموعه واقعا با روح و روان آدم بازی میکنه.
چاشنی رومنسی که داره هم اونو خوشمزه تر کرده.
من که نمیدونم چطوری از این کتاب دست بکشم.
تنها دلخوشیم اینه که میتونم برم شش کلاغ رو بخونم.
میگن مجموعه شش کلاغ حتی جذاب تر هم هست.
آخه از این جذاب تر؟
من که پنج ستاره رو بهش میدم
آیا این نظر برایتان مفید بود؟
بنظرتون گریشا بهتره یا بی ابد؟
آیا این نظر برایتان مفید بود؟