نبرد زمانیکه به لایه های درونی وجود میرسد تازه ترسناک میشود.
قهرمانانی که از خون و گلوله ترسی به دل ندارند، از زمزمه های شوم به خود میلرزند و ذهنشان به تاریکیهای بیانتها سقوط میکند.
زمزمهاي كه گاه در گوشت و استخوان رسوخ ميكند و گاه به ميان سيمهاي درهم تنيده و پردازندهها ميخزد. در اين لحظه مرز ميان انسان و ربات درهم فروميشكند. در چنين روزي كه پيشگويان از ديدنش عاجزند، چهكسي مي تواند به قضاوت بنشيند.
زماني كه واقعيتها در شكستگي انوار حقيقت به هزاران شيوه رخ مينمايند!
در اين درياي اختلاف، يك جمله در تمام دهانها ميچرخد:
«شكافتگي آغاز خواهد شد و روز داوري كليد ميخورد.»
علمی تخیلی / پادارمانشهر
*بدون اسپویل
داستان در اینده ای اتفاق میفته که انسانها و ربات ها با هم تعاملاتی دارن، مردمی که دنبال انقلاب بودن و جامعه ای که ظاهراً متحول شده
گیو که قبلا از مبارزان انقلاب بوده، الان گذشتشو به خاطر نمیاره، گاها تصویر هایی رو میبینه که نمیدونه توهماتشن یا گذشتش، همه چی براش پشت یه مه غلیظه، داستان، داستان گیویه که میخواد خودش، گذشتش و ایندش رو پیدا کنه.
روند داستان سریعه، اگر این ژانر و فضا رو دوس دارین خسته نمیشین از ورق زدن کتاب.
همونقدر که گیو گیج و سردرگمه و کم کم به جهان اطرافش واقف میشه، شماهم باهاش پیش میرید و کنجاوید، نسب به فضای شهر، شخصیت ها، و خود گیو
رومنس نداره، یکم طنز گاها فضای کتاب و عوض میکنه
قلم نویسنده زیبا و روونه، و کتاب پر از جملات حق
“شاید چندسال دیگه این شهر از چیزی که قبل از جنگ بودم اباد تر باشه. ایا باید برای ازادیش جنگید؟ یا این فقط یه قفس زیباست؟”
“تاریکی از ندانستن است و ندانستن آرزوی کسانی است که مارا برده های خود ساخته اند.”
فضای کتاب ناخودآگاه ذهنتون رو میبره سمت مقایسه با دنیایی که توشین، دوست دارین ببین هر دسته و هر اتفاق توی دنیای الان کجای کاره
هنوز بخشای زیادی از داستان برام مبهمه که امیدوارم جلدای بعدی بیشتر بهشون پرداخته بشه، شاید این جلد میتونست توضیحات اضافه تری هم داشته باشه
از خوندن این کتاب لذت بردم، و منتظر جلدای بعدی هستم
آیا این نظر برایتان مفید بود؟