دور از چشم ما، زیر پوست جهانی که میشناسیم، نورها و رنگها با هم در نبردند. در لوای دو سازمان مخفی مدافعان بینالمللی صلح و حامیان ملل متحد، قویترین و مستعدترین انسانها سالهاست که برای بقای آرمانهای خود میجنگند.
اما دست تقدیر شیطان و ببر و پرندهی کوچک را کنار هم قرار میدهد. اینچنین تعادل ترازوی قدرت را بههم میزند.
شیطان برخاسته از خاکستر خیانتی کهنه در اندیشهی جهنم است؛ ببر زخمخورده در تابوت عشقی ازدسترفته خفته و پرندهی کوچک رؤیای سرودن نغمهای نو در سر میپرورد.
اینک زمانی فرا رسیده که نورها به سایهی خویش بدل میشوند. زمانی که در گرگومیش دروغ و توطئه، خیر به لباس شر درمیآید و شر نقابِ خیر میپوشد…
آیا تاریکی آواز پرندهی کوچک را خواهد بلعید؟ هنگام فراخواندن رنگها، کدام نور از این نبرد پیروز بیرون خواهد آمد؟
من با کوارتت زندگی کردم
لحظه به لحظه وجود کرکترها رو حس کردم کنار خودم، جلوی چشمم.
ماهیت وجودی این کتاب فرای این دنیاست.
مرسی آرمینا، مرسی که درهای جهانی تازه رو به روی من باز کردی.
شمس باش؛ تا همیشه.
آیا این نظر برایتان مفید بود؟
مرسی از نظرات خوب شما
آیا این نظر برایتان مفید بود؟
امتیازِ من: ۴ از ۵ (بقیهش رو میزارم برای جلد دوم)
📌این یه داستان عاشقانه نیست و ببر و شیطان و پرنده هم افراد یه مثلث عشقی نیستن (هر چند اگه بودن هم من مشکلی نداشتمT_T ) این داستان درباره از خود گذشتگی، دوستی، خانواده جدید و سازگاری با شرایط جدید و شکستن چارچوب هاست. گر چه یسری کشش ها احساس میکنما! که حالا شاید تو جلد دوم بیشتر پرداخته بشه، نمیدونم.
📌اول کتاب ممکنه خیلی گیج شید که فلانی کیه؟ سهیک چیه؟ کدوم رنگ ماله کدوم هالهست؟ کی چه قدرتی داره؟ کی خوبه کی بد؟ ما الان کجاییم؟ ششهفتم چیه؟ اصغر چرا اون بالاست؟ اکبر چرا این پایینه؟ بزارید بهتون اطمینان بدم که هرچی بیشتر بخونید، بیشتر میفهمید، پس نگران نباشید، چون شخصیت اصلی کتاب هم به همین اندازه گیجه که ما هستیم و قراره باهاش یاد بگیریم.
📌خب باید بگم که این اولین کتاب تالیفی هست که خوندم و خریدمش که از این چارچوب ذهنی که فقط کتابای نویسندههای خارجی خوب و ارزش خوندن دارن خارج بشم و ببینم این کتاب چیه که انقدر نظرات مثبت پشتشه؟ چون بخوام صادق باشم، خلاصهی پشت کتاب برام جذاب نبود و تصمیم گرفتم بدون انتظار فضایی هم کتاب رو بخونم و بعد از دو فصل، این کتاب منو گرفت!
📌شخصیتای کتاب به نسبت زیاد هستن و این قدرت قلم و تخیل نویسنده و نترس بودنش رو نشون میده که اینکارو کرده! به بیشتر شخصیتا پرداخته شده و بالاخره یه چیزی هست که از هرکدوم بدونی و کسی دور انداخته نشده. بودن شخصیتای زیاد باعث میشه که ته تهش بتونی با یکی دو نفر (یا حتی بیشتر) همذاتپنداری کنی و خودتو درونشون ببینی. شخصیتا با وجود نقاط ضعف و قدرتی که تو وجودشون دارن، دوست داشتنی و واقعیطور هستن.
📌روند کند نبود و جایی اینطوری بودم که کاش تازه آرومتر بود و میفهمیدم تو کلاسا دقیقا چیکارا میکنن و میخواستم بیشتر فضای آکادمیک رو حس کنم.
📌جلد دوم رو حتما میخونم چون چپتر آخر اینطوری بود که، هاها، جلد دوم تازه بدبختیا شروع میشه. (هرکی خونده میگه جلد دوم بهتر میشه)
📌پیشنهاد میکنم این کتاب رو حتما بخونی و یادت نره که نورت رو روشن نگه داری!:)
آیا این نظر برایتان مفید بود؟